پرنده نگری و گردشگری مسئولانه -همراه با کودک

خاطرات سفرهای خانواده سنگچولی

پرنده نگری و گردشگری مسئولانه -همراه با کودک

خاطرات سفرهای خانواده سنگچولی

بخش سوم

جمعه 24/08/92

نایبند- عسلویه- سیراف- پردیس جم- کنگان

صبح قبل از ساعت 6 با آرش خداحافظی کردیم و از لامرد خارج شدیم. 6:40 با عبور از اخند به سمت منطقه ی حفاظت شده ی نایبند رفتیم.

 تصویر 22منطقه ی حفاظت شده ی نایبند

منطقه حفاظت شده نایبند به علت قرار گرفتن در سواحـل نیـمه گرمسیری جنوب با داشتن سواحل صخره ای،‌ دشتهای مسطح و کوهستانی در جنوب شرقی یک اکوسیستم زیبا را در سواحل خلیج فارس به وجود آورده. این منطقه در فاصله 320 کیلومتری جنوب بوشهر و در منتهی الیه جنوب شــرقی استــان بین N2713 تا  N2752 و E5233 تا E5251 به صورت دماغه ای در آبهای خلیج فارس با ارتفاع صفر تا حداکثر 195 متر از سطح دریا واقع گردیده است. در سال 1381 وجود 1-3 قلاده پلنگ در این منطقه برآورد شده بود. [1]

 

تصویر 23- نمای خلیج نایبند از جاده ی لامرد- عسلویه

تمام مسیر به هاله و بساطین از راه چاه مبارک آسفالته است. اما قبل از آن نیمه های راه از بُنود به نزدیکی ساحل رفتیم که راه آن خاکی بود (در تصویر 22 با علامت پیکان مشخص شده).  در انتها بالای دیواره ی بلندی رسیدیم که ارتفاع زیادی از سطح دریا داشت. البته ساحل صخره ای نبود. چون همان طور که در  تصویر 22 نیز مشخص است فاصله‏ی افقی ما از دریا زیاد بود.

 

تصویر 24- ساحل نایبند از مسیر بنود

در بنود و چاه مبارک اکثر خانم ها برقع داشتند و مسجدها تک مناره بود. البته مسجد شیعه هم بود. به نظرم داخل چاه مبارک یا نایبند بود که اسم خیابانی که مسجد اهل سنت داخل آن قرار داشت بود، خیابان غدیر بود!

ساحل نایبند که بسیار زیبا و بکر است تفریحگاه مردم استان و مسافران دیگر است. شرکت کنندگان یک تور دوچرخه سواری نیز حضور داشتند با مینی بوس آمده و چادر زده بودند. فضا برای کمپینگ بسیار مناسب بود اما متاسفانه برنامه مان اجازه نمی داد.

تصویر 26- زیبایی های دماغه ی نایبند

در جستجوی اینترنتی قبل از سفر عکسی از خلیج نایبند دیده بودیم که مجذوبش شدیم. اما وقتی به منطقه رسیدیم، هر طرف را نگاه کردیم، دیدیم همچین عکسی نمی تواند برای اینجا باشد!

 

تصویر 27- عکسی که در سایت ها از خلیج نایبند دیده بودیم

تعداد زیادی درخت لور دیدیم که البته خیلی بزرگ نبودند. درخت لور ریشه های هوایی پایین رونده زیادی دارد که تبدیل به تنه می شوند. (البته اگه بزها اجازه بدهند!). ظاهر عجیب و غریب این درخت برای هر بیننده ای بسیار جذاب است. آدم یاد خانه ی درختی خانواده ی دکتر ارنست می افتد!

لور یا انجیر معابد؟؟

درختانی که ما دیدیم، لور بودند و اطلاع نداریم که در نایبند درخت انجیر معابد هم هست یا نه. اما به دلیل اینکه تقریبا در همه ی سایت هایی که دیدیم، نوشته اند «درختان انجیر معابد یا لور» در نایبند وجود دارند، ذکر یک نکته را لازم دیدیم:

بر اساس آموخته هایمان از استاد زهزاد، این درخت به اشتباه به انجیر معابد معروف شده و اسم درستش لور یا لیر است. درخت انجیر معابد اصلی که برگ های نوک تیزی دارد بیشتر روی صخره رشد می کند. در هندوستان معابد بیشتر روی صخره ها ساخته می شدند، یعنی جایی که این درخت نیز وجود داشته، لذا اسم انجیر معابد از آنجا گرفته شده است.

مقایسه ی درخت لور و درخت انجیر معابد که هر دو در جنوب ایران به صورت کاشته شده هستند، بر اساس کتاب درختان و درختچه های ایران، ولی الله مظفریان، چاپ 1383 در جدول زیر آمده است. البته این کتاب فقط نام علمی درخت Ficus rubiginosa را ذکر کرده و نام انگلیسی و فارسی را از جزوه ی درسیمان در دوره راهنمای طبیعت گردی برداشتیم.

تصویر 28- مقایسه درختان لور و انجیر معابد

درختان لوری که در نایبند دیدیم، خیلی مسن به نظر نمی رسیدند. احتمالا به این دلیل هنوز آن ظاهر خیال انگیز رو به خودشون نگرفته بودند.

 

تصویر 29- درختان لور در منطقه ی نایبند

ساعت 9:40 از دماغه به سمت خلیج و عسلویه حرکت کردیم. در شمال دماغه تقریبا داخل خلیج درختان حرا دیده می شدند. البته با توجه به نهال کاری که انجام شده، به نظر می رسد تمام آنها کاشته شده هستند. دو طرف این جاده را آب دریا فرا گرفته بود.

 30- خلیج نایبند

تصویر 32- جنگلکاری درختان حرا، خلیج نایبند

تصویر 33ریشه های تنفسی درختان حرا-خلیج نایبند

جنگل های مانگرو در ردیف بارورترین اکوسیستم های ساحلی قرار دارند و خدمات اکولوژیک ارزنده ای نظیر حفاظت ساحل در برابر فرسایش، ایجاد زیستگاه برای جانداران و پشتیبانی زنجیره غذایی دریا، ایجاد چشم انداز، تأمین منابع غذایی و صیدگاه، تأمین مواد صنعتی چون تانن، تأمین چوب صنعتی، تأمین مواد دارویی، جذب سیلاب، استخراج نمک و منابع تفرجی برای مردم جهان فراهم می آورد.[2]

بر اساس تارنمای Guyana Mangrove Restoration Project و Discover Magazine، مانگرو (Mangrove) به دسته ای از درختان گفته می شود در شرایط سخت آبهای شور و با اکسیژن کم در مناطق حاره ای و نیمه حاره ای در محدوده ی جزر و مد دریا رشد می کنند. این درختان که شامل 73 گونه هستند از نظر طبقه بندی گیاه شناسی به بیش از یک خانواده تعلق دارند. نکته ی جالب این درختان این است که آب شور دریا را جذب می کنند، اما آن را برای خود تصفیه کرده و آب شیرین استفاده می کنند.

در ایران دو نوع مانگرو داریم: 1- حرا (Avicennia marina) که نام علمی حرا از نام ابن سینا گرفته شده و پراکنش بیشتری در نوار ساحلی جنوب ایران دارد و  2- چندل (Rhizophora mucronata) که ظاهرا در بندرهای سیریک و کرکان وجود دارد.

 

بلوار ورودی به عسلویه گلکاری شده و خیلی شبیه به بلوارهای کیش بود.

 

تصویر 34- بلوار ورودی عسلویه از نایبند

 

تصویر 35- فلر- عسلویه

به عسلویه که رسیدیم با اینکه ساعت 11 صبح بود، تعجب کردیم که اغلب مغازه ها بسته بودند. در طول سفر، دو روز اول که تاسوعا عاشورا بود، همه جا تعطیل بود. عسلویه هم احتمالا به دلیل جمعه بودن همه مغازه ها بسته بودند. دو-سه روز خارج از شهر بودیم و بعد که به شهر برگشتیم سیل آمد و همه جا بسته بود. روز آخر هم در بندر دیلم دلیل خاصی ندیدیم، اما شاید چون باد شدیدی بود همه جا بسته بود. کلا ما متوجه نشدیم بنده خداها کی کسب رزق و روزی می کنند!

تصویر 36- جاده ی عسلویه سیراف

ساعت 12:30 به سیراف رسیدیم. بندر تاریخی سیراف در دوره ی ساسانی و اوایل اسلام رونق چشمگیری داشته. طوری که در مسالک و ممالک آمده «بعد از شیراز، سیراف مهمترین شهر فارس است و از حیث وسعت نیز به همان اندازه ی شیراز می باشد». در اوستا آمده «هنگامی که کیکاوس خواست به آسمان صعود کند، چون با تخت بر بال مرغان صعود می کرد از چشم مردمان پنهان شد خداوند باد را فرمود که او را فرو اندازد و پس فرو افتاد. کیکاوس پس از سقوط طلب آب و شیر می کند و او را شیر و آب نوشانیدند از آن جهت است که نام شهری که کیکاوس در آن فرو افتاد شیرآب شد و به صورت سیراف و شیلاو گویند که از شهرهای پارس است و در آن آثار و عمارات نیکو وجود دارد و مسجد جامعی دارد که ستونهای آن را از چوب ساج ساخته اند.» سیرافی ها علاقه ی زیادی به داشتن خانه های زیبا داشتند، لذا عمارت هایشان را از چوب های سخت و محکمی که از زنگبار آورده می شد در دو طبقه می ساختند. اما در سال 366 یا 367 ه.ق. زلزله ی شدیدی شهر را ویران می کند و زندگی مردم کاملا مختل می شود. شهر کنونی از شهر تاریخی بسیار کوچکتر است. (دانشنامه ی تاریخ معماری ایران)

در اطلس راه های ایران (1390) و تقریبا تمامی نقشه ها در کنار نام بندر سیراف، نام بندر طاهری را در پرانتز یا با فونت کوچکتر قید کرده اند. در سفرنامه ی جنوب کانون گردشگران جنوب ایران نوشته طایفه ی نصوری که از عربستان به ایران آمدند، عنوان طاهری را برای خودشان انتخاب می کنند. این طایفه بر کنگان و مدتی هم بر بحرین حکومت می کردند.

جالب بود که تمام طول سفر، در هر شهری از جمله بوشهر، کلی مغازه، آژانس املاک، سوپر، مکانیکی و... به نام سیراف می دیدیم. یا سیرافی ها در همه ی شهرها پراکنده شده اند و یا همه ی استان بوشهر به سیراف علاقه ی زیادی دارند. (مانند نام «آراز» در استان های شمال غرب ایران)

تصویر 37- بندرگاه سیراف

سیراف در سال 1355 به عنوان «منطقه ی باستانی» در فهرست آثار ملی ثبت شد. آثار تاریخی که در این منطقه وجود دارند به دوره های ساسانی، اوایل اسلام و قاجار بر می گردند که عبارتند از: گوردخمه ها و آرامگاه ها، آب انبارها، قلعه نصوری، مسجد، بازار، حمام و...

 

تصویر 38- دورنمای قلعه نصوری سیراف

از کوچه ی نصوری وارد شدیم و یک شیب و پیچ تند را پیمودیم تا به در قلعه نصوری (N273959 E522036) رسیدیم. البته برای بازگشت از سمت دیگر قلعه پایین آمدیم که راه مناسب تری بود اما کوچه ی منتهی به خیابان اسم خاصی نداشت.

قلعه نصوری یا قلعه شیخ در اوایل دوره ی قاجار به دستور شیخ جبار نصوری بر بالای تپه ای مشرف به کل شهر و بر روی ویرانه های ساختمان های قدیمی احداث شده است.

تصویر 39- ورودی قلعه نصوری سیراف

پسر جوانی متصدی قلعه بود که برای ارائه ی توضیحات همراه ما آمد و توضیحاتی ارائه داد. اما ما عملا هیچی متوجه نشدیم! میگفت «این قلعه برای پدر بزرگش بوده». ما می گفتیم «پدر بزرگ نصوری؟» میگفت «نه، نصوری پدربزرگش بوده!» خودش 22-23 سال سن داشت، اما می گفت «پدر من برای شیخ کار می کرده»! طبق جستجوی اینترنتی که بعدا انجام دادم، شیخ جبار نصوری این قلعه را احداث کرده که پدر بزرگ شیخ ناصر نصوری بوده است. شیخ ناصر تا حدود سال 1356 در این قلعه زندگی می کرده (پیرمردی هم که تا سال 1386 راهنمای قلعه بوده، پدر یا پدربزرگ این جوان بوده). از سال 1356 قلعه متروکه بوده تا سال 1379 که به ثبت آثار ملی می رسد.

قسمت هایی از قلعه که بازسازی کرده بودند، با گچ سفیدکاری شده بود که با سایر بخشها نامتجانس بود. در کل به نظر می رسید هنوز مشغول کار هستند و کلی ابزار و وسایل و نخاله ی ساختمانی این طرف و آن طرف پخش بود.

 

تصویر 40-  قلعه نصوری سیراف

تصویر 41- نمایی از ساختمان اندرونی قلعه نصوری:

بالا 1392، پایین 1348 (دانشنامه تاریخ معماری ایران)

گچبری هایی داخل عمارت کار شده بودند که الان تقریبا کامل تخریب شده اند. این گچبریها شامل درخت، شاخ و برگ، فرشتگان و نیز 18 تابلو از بهترین مجالس شاهنامه بوده اند.

 

تصویر 42- گچبری های داخل عمارت (سال 1348) (همان منبع)

در گزارش میراث فرهنگی برای ثبت ملی قلعه نصوری، تصویری از محوطه ی پشت قلعه دیدم که سال تهیه را ننوشته اما احتمالا همان حدود سال 79 است که ثبت ملی شده است. در این تصویر اطراف قلعه زمین های خالی قرار دارند. اما اکنون، اطراف قلعه با تراکم بالایی خانه ساخته شده بود. طوری که کوچه نصوری که شیب خیلی تندی داشت، بسیار باریک نیز شده بود.

 

تصویر 43- نمایی از محوطه ی پشت قلعه در گذشته

این قلعه یک بادگیر دارد که در تصویر 38 مشخص می باشد. تا به حال داخل بادگیر را ندیده بودیم. داخلش با دو تیغه ضربدری چهار قسمت شده بود. بر اساس دایره المعارف بزرگ فارسی درون بادگیر یا یک دهانۀ یکسره است و یا با تیغه‌های مورب جدا کننده به دو تا هشت بخش تقسیم می‌شود. بخش درونی شامل گذرگاه‌های باد و هواکش‌هاست که درون ساختمان قرار دارد و بادگیر را به تالار تابستانی و زیرزمین یا حوض‌خانه مرتبط می‌سازد (همان منبع)

 

تصویر 44- بادگیر- قلعه نصوری سیراف و حوضچه آب زیر بادگیر

چشم انداز دریا از بالای قلعه بسیار دیدنی بود و اصولا هدف از ساخت قلعه بالای تپه هم داشتن دید کامل به شهر، بندر و دریا بوده است.

 

تصویر 45- چشم انداز دریا از بالای قلعه نصوری سیراف

بعد از دیدن قلعه از متصدی قلعه در خصوص گوردخمه ها سوال کردیم که گفت نزدیک قبرستان است. به انتهای شهر رسیدیم اما چیزی ندیدیم. دوباره برگشتیم و از دیگران سوال کردیم، آدرس های دست و پا شکسته ای دادند. یکی گفت جاده‏اش خراب شده و نمی توان رفت. دوباره برگشتیم و سعی کردیم قبرستان را پیدا کنیم. قبرستان در فضای نسبتا بازی بود که از انتهای دو کوچه به آن راه داشت. از یک مسیر خاکی بالا رفتیم که شیب نسبتا تندی داشت و اواخر آن سنگلاخی بود. کل طول مسیر کمتر از 200 متر بود. یعنی اصلا از شهر دور نشدیم و فقط ارتفاع گرفتیم و بالای تپه قرار گرفتیم. سنگچین هایی توجهمان را جلب کرد. لذا حدس زدیم همین جا گوردخمه (N274025 E521948) باشد. صد البته که کسی نبود که سوال بپرسیم. پیاده گشتی زدیم. آفتاب خیلی داغ و هوا گرم بود.

 

تصویر 47- گوردخمه ها- سیراف

گودال هایی را دیدیم که به صورت مستطیل کوچک حفر شده بودند. تعدادشان بسیار زیاد بود. فاصله ی دو گودال کنار هم خیلی کم و به اندازه ی یک دیوار خیلی باریک بود. یاد بهشت زهرا افتادیم! گودال ها در دسته های پراکنده ای قرار گرفته بودند. مشخص نبود جاهایی که گودالی دیده نمی شد، یعنی اصلا گودالی نیست یا اینکه از زیرخاک بیرون آورده نشده است. در جاهایی هم بقایای دیوارهایی اطراف گودال ها دیده می شد.

 

عنوان ثبتی این آثار «آرامگاه قبور صخره ای سیراف» است. بر اساس دانشنامه ی تاریخ معماری ایران شهر، در حفاری های صورت گرفته در سال های 73-1972 توسط وایت هاووس و همکارانش، کتبیه یا دست نوشته ای به دست نیامده اما با بررسی اشیا و زینت آلاتی که با مرده ها دفن می کردند، قدمت گوردخمه ها را دوره ی ساسانی برآورد کردند. 40 آرامگاه کوچک و بزرگ در این قبرستان برآورد شده که در سال های مذکور 10 تا رو حفاری کردند و اطراف 2 تا آشکار کردند. برای بعد از این تاریخ، اطلاعاتی ندیدیم. قبرها در داخل آن ها به هم فشرده و با دیوار نازکی احداث شده بودند.

تارنمای تخصصی تاریخ ایران، مطلبی نوشته که نتوانستیم سندی برایش پیدا کنیم. این سایت نوشته گودال هایی در این منطقه هستند که به احتمال زیاد در ابتدا به منظور جمع آوری و استحصال آب باران ایجاد شده‌اند. به خصوص اینکه گودال ها با لایه ای نفوذناپذیر از ساروج عایق شده بودند. گودال ها، بعدها توسط افرادی (احتمالاً متنفذ و متمول و نیز شاید توسط عموم و بدلیل رخداد حوادث غیر مترقبه همچون زلزله و یا بیماری طاعون و نیاز به دفن سریع مردگان) به عنوان گورهای فردی یا خانوادگی استفاده شده که اینکار در روزگارانی زیاد پس از احداث اولیه آنها ها صورت گرفته‌است. در حالی که در مطالعاتی که توسط وایت هاووس انجام شد، مصالح به کار رفته در ساخت گورها سنگ و گچ اعلام شده اند.

به داخل شهر برگشتیم و به رستوران وارش شمال رفتیم که از قبل دیده بودیم باز است. رستوران متعلق به یک شخص اهل شمال ایران بود که تند و فرز بودنش تفاوت خصوصیات اخلاقی شمالی ها و جنوبی ها را خیلی بارز نشان می داد. وی می گفت 3 سال است از شمال به اینجا آمده و تا 2-3 ماه پیش کاسبی خوبی داشته است. قبلا روزی 1200 غذا برای شرکت های پتروشیمی می داده که با اخراج گسترده ی کارکنان این شرکتها، برنامه غذا هم تعطیل شده است. 

سایر بقایای شهر تاریخی سیراف، از جمله مسجد و بازار را حین عبور از خیابان و داخل ماشین مشاهده کردیم. ساعت 14:00 از سیراف به مقصد کوه پردیس خارج شدیم. در مسیر، بعد از عبور از یک تونل، یکباره هوا تفاوت محسوسی داشت. خیلی خنک تر و نیز سایه بود.

 

تصویر 49جاده ی سیراف-جم

 14:40 به کوه پردیس رسیدیم. کوه پردیس (N274808 E521745) در 9 کیلومتری جم و 25 کیلومتری سیراف قرار دارد. با دیدن نمای کوه بلافاصله آن را شناختیم. اما در هر جهتی تست کردیم، ماشین جذب کوه نمی شد!

این هم مطلبی که خیلی سایت ها حتی تابناک و عصر ایران در مورد کوه پردیس نوشته اند:

بدیعه دشتی، پژوهشگر و کارشناس میراث فرهنگی که چند سال پیش برای اثبات اینکه این منطقه اولین خشکی روی زمین است کارهای تحقیقاتی خود را با استفاده اسناد و مدارک موجود، شروع کرد و منبع اصلیش هم اوستا بود. دشتی کار بررسی تاریخ ایران را از سال 1980 تا کنون آغاز کرده و به این نتیجه رسیده که آغار تمدن بشریت و پیدایش زمین در منطقه ای به نام کوه پوز پدری یا جم در استان بوشهر است. «در تحقیقاتم به این نتیجه رسیدم که ایرانی‌ها و نژاد آریا از همین نقطه جم به سراسر دنیا منتشر شدند... با فسیل آدمیزادی که در منطقه پردیس مربوط به ۳۵ میلیون سال قبل بوده ثابت کردم .به باور بدیعه دشتی ایرانی هااز نقطه جم به سایر نقاط دنیا رفته‌اند و اینکه می‌گویند ایرانی‌ها از شمال و از روسیه آمدند یک توطئه سیاسی است.»

خواصی که برای این کوه و منطقه ی اطرافش قائل هستند عبارتند از: خاصیت مغناطیسی قوی، عسل ضد میگرن، خرمای خصه با خاصیت دارویی، خواص ضد ایدز، نزدیک ترین نقطه زمین به خورشید.

به نظر ما از آنجا که بی اساس بودن برخی از این ادعاها مثل خاصیت مغناطیسی قوی و نزدیک ترین نقطه به خورشید به راحتی قابل بررسی و اثبات است، خیلی نمی شود به صحت بقیه ی ادعاها اطمینان داشت. جالب این است که این کوه فقط از یک زاویه، یعنی جنوب به شکل یک قله دیده می شود. 

ساعت 15:45 به کنگان رسیدیم. برنامه ی از پیش تعیین شده این بود که شب در پارک ساحلی یا جای مشابهی چادر بزنیم. اما در طول بلوار پارک ساحلی که پیش رفتیم دیدیم سر و صدای شهر و به ویژه موتوری ها دیوانه کننده است. لذا تصمیم گرفتیم در هتل اتاق بگیریم. اولین گزینه که به آن رسیدیم هتل آپارتمان ساحلی، روبروی ساحل، بود. علی رفت و سوال کرد، گفتند اتاق شبی 70،000 تومان و سوئیت 90،000 تومان. از 118 دو شماره ی دیگر گرفتیم. هتل آرامیس گفت شبی 120 تومان که سراغش نرفتیم. مهمانپذیر انقلاب هم در بلوار امام خمینی (بلوار اصلی ورودی شهر) بود. رفتیم دیدیم. وحشتناک بود. با اینکه شبی 15-20 تومان (دقیق یادم نیست) بود، از خیرش گذشتیم و به همان هتل ساحلی برگشتیم. اتاق و سرویس ها در حد قابل قبول تمیز بودند. این هتل در آن شب با توجه به کارت هایی که در جا کلیدی بودند،  3-4 تا مهمان داشت. اما پیشخدمت گفت تا دیشب مهمان شیرازی زیاد داشتند. کلا شیرازی ها برای تفریح زیاد به آنجا می روند. بعدا داخل بروشور میراث فرهنگی دیدم هتل ساحلی به عنوان هتل یک ستاره معرفی شده است!! اما به نظرم اشتباه گفته بود. هر چند به طور کلی تعریف درستی برای ستاره های هتل در ایران نداریم. 

 

تصویر 52- غروب آفتاب- بندر کنگان

قبل از اینکه هتل بگیریم، گشتی در شهر زدیم. بازار و اکثر فروشگاه ها در خیابان امام خمینی بودند. ولی در خیابان موازی بازار، فروشگاه مروارید خلیج فارس وسایل و لوازم خانگی داشت. قوری سرامیکی قرمز با در مشکی و قطر کفی 9 سانتی متر که مدتها دنبالش بودم رو بالاخره آنجا دیدم و خریدم!


[1] -برگرفته از منابع سازمان محیط زیست

[2] -مجله جنگل ایران، انجمن جنگلبانی ایران، سال اول، شماره 1، اردیبهشت 1388

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">