پرنده نگری و گردشگری مسئولانه -همراه با کودک

خاطرات سفرهای خانواده سنگچولی

پرنده نگری و گردشگری مسئولانه -همراه با کودک

خاطرات سفرهای خانواده سنگچولی

بخش چهارم

شنبه 25/08/92

دوراهک- دیر- پارک ملی دیر نخیلو- بردخون- دلوار- بوشهر

قبل از ساعت 6 هتل را تحویل دادیم. ظاهرا سرویس صبحانه هم جزو اتاق بود اما آن ساعت رستوران باز نشده بود.

در دوراهک آدرس تنگ هیخ و چشمه ی آبگرم را گرفتیم. گفتند اوباد 10 کیلومتر خارج شهر است، جاده اش پارسال خراب شده و پیاده روی دارد. اما خیلی شاهانه ساخته اند! تنگ هیخ جاده اش خراب شده و با موتور می شود رفت. گوجه کاشته اند. یک حوضچه دارد و یک سد، درخت ندارد. از خیر هر دو گذشتیم.

 

تصویر 53- گله ی شتر و ساربان موتوری، جاده ی کنگان- بردستان

ساعت 7:00 به بردستان رسیدیم. بچه ها با لباس های فرم در حال رفتن به مدرسه بودند. این لباس فرم مدرسه ها خیلی جالب بود. زمان ما هر سری که لباس فرم می دادند، بعد از یک مدت فراموش می شد. اما در طول این سفر، در تمام شهرها و روستاها بچه ها رو با لباس فرم دیدیم. حتی یه مدرسه ای بود کنار جاده (یادم نیست دقیقا کجا بود). اما مدرسه به صورت یه کانکس بود و بچه ها داشتند در محوطه بازی می کردند. آنها هم لباس فرم داشتند.

از دو جوان موتور سوار آدرس قلعه بردستان را پرسیدیم که همراهی کردند و مسیر را نشانمان دادند. قلعه داخل یک کوچه و در میان خانه های جدید ساخت و دو مدرسه قرار داشت.

تصویر 54- قلعه بردستان

 

تصویر 55- پاسداری از میراث فرهنگی- قلعه بردستان

آدرس خور بردستان را پرسیدیم. از داخل کوچه ها که می رفتیم، به طور کلی خانه های نیمه کاره‏ی زیادی دیدیم. یا جدیدا خیلی از بردستانی ها شروع به نوسازی کرده بودند و یا خیلی از خانه ها نیمه ساز رها شده بودند. آن ساعت صبح که ما کسی را مشغول کار ساختمانی ندیدیم.

در بردستان و خیلی شهرهای بزرگ و کوچک استان بوشهر، بارها پیش اومد که بین چند خانه ی معمولی و یا حتی غیر اصولی، یک یا چند خانه با نماسازی بسیار زیبا و یا گرانقیمت دیدیم.

 

تصویر 56- نماهای ناهمگون خانه ها در محلات کوچک- بردستان

به حاشیه ی شهر که رسیدیم، طبقه ی دوم یک خانه ی نیمه کاره، دو روباه سرشان را از در بالکن بیرون آورده بودند. اما هر دفعه خواستیم عکس بندازیم سرشان را بردند داخل!

 

تصویر 57- خانه ای که روباه ها داخلش بودند

آخرین باری که آدرس پرسیدیم، یک آقایی گفت «خور بزرگ یا خور کوچک؟» تازه فهمیدیم دو خور در بردستان وجود دارد. گفتیم «همانی که  این راه می رود!» ظاهرا جایی که ما رفتیم خور بزرگ بود.

بهترین تعریفی که برای خور پیدا کردیم در سایت قشم آنلاین بود: خور محدوده نیمه بسته آب مرتبط با دریای آزاد است، که در درون آن آب دریا به مقدار قابل توجهی توسط آب رودخانه یا آب شیرین رقیق می شود. تعریفی هم از زمان مدرسه یادمان بود که پیش آمدگی آب دریا در خشکی را خور می گویند. داشتم دنبال تعریف خور می گشتم، در سایت مدرسه ی مجازی یه شاهکار پیدا کردم: «در کناره های خلیج فارس بریدگی های عمیقی وجود دارد که ساکنان اطراف به آن ها خور می گویند.  خورها برای ایجاد بندر و پهلو گرفتن کشتی ها بسیار مناسب هستند.» با همین اطلاعاته که بچه های ما در 9 سالگی دانشمند هسته ای می شوند!

 

تصویر 58- مسیر خور بردستان از داخل شهر

به خور که رسیدیم (N275028 E515751) دیدیم ظاهرا از کنار جاده هم راه دارد. تعدادی که بیشتر خانم بودند، تک یا دو-سه نفره، برای پیاده روی صبحگاهی آمده بودند. فضای کوچکی چند درخت داشت و وسط آنها آب جمع شده بود. تعدادی پرنده در این منطقه تجمع کرده بودند.

 

تصویر 59- خور بردستان

موقع برگشت از خور به سمت جاده ی اصلی، داخل یک کوچه به یک تابلوی آثار تاریخی برخوردیم. اما پشت تابلو فقط یه زمین خالی قرار داشت. طبق معمول توضیحی نیز وجود نداشت. شاید مثلا این آثار تاریخی زیرخاک هستند و باید حفاری بشوند!

تصویر 60- محوطه ی تاریخی بردو-بردستان

بعدا در سایت ایران بوم به نقل از خبرگزاری مهر خواندیم که در این منطقه، حین زیرسازی برای خیابان کشی یه تخته سنگ تاریخی پیدا کردن که شهرداری آن را به ساختمان خودش منتقل کرده اما هنوز میراث فرهنگی برای تحویل و بررسی بیشتر نیامده است (۲۶اردیبهشت ۱۳۹۱). در ویکی پدیا هم نوشته بود قدمت این محوطه به دوره ی ساسانی بر می گردد. البته ویکی پدیا منبع معتبری نیست.

ساعت 8:30 به بندر دَیّر رسیدیم و به سمت دلوار ادامه ی مسیر دادیم. جاده ی مربوطه، جاده ای باریک و خلوت در میان دشت ها و کوه های رسوبی بود. کوه ها خیلی شبیه کوههای قشم بودند. درختان چندانی نبود و فقط تعدادی نخلستان دیده می شد. روستاهای قابل سکونت زیادی ندیدیم. اما روستاهای متروکه و نیز امامزاده و حسینیه تک و تنها (بدون جمعیت ساکن در اطراف) زیاد دیده می شد.

 

تصویر 61- منظره های اطراف جاده ی دیر-دلوار

مقصد بعدی پارک ملی- دریایی دیر- نخیلو بود. به کمال احمدی که رسیدیم، از یک خانم و آقا که داشتند از روستا خارج می شدند، پرسیدیم کجا می شود قایق گرفت برای جزیره ها. گفتند «مُلِ گَنزه. کمی جلوتر یک حسینیه هست آن دوراهی را وارد شوید. مل گنزه همان جاست.» من در منابع اینترنتی مل گنزه را به عنوان «روستا» دیده بودم، اما تنها شامل یک حسینیه بود که یک زن، یک مرد و یک پیرمرد ناتوان در آنجا دیدیم. به نظرم مل گنزه (N275035 E513521) تنها یک حسینه است که احتمالا برای نماز گذاردن ماهیگیرهایی که از این مسیر به دریا می روند، استفاده می شود.

«مُل»، «تُل» و «مال» اول اسم خیلی مناطق بود. اسم یک روستا «مال محمود» بود!

 

تصویر 62- گرگورها در مل گنزه

از دوراهی وارد شدیم، داخل حسینیه آدرس پرسیدیم. مسیر را ادامه دادیم. روبرویمان به یک محوطه ی گسترده ی خالی (مثل همه جاهای دور و برش رسیدیم) که حصار کشی شده بود. حدسی مسیر سمت چپ را رفتیم تا به حاشیه ی دریا و تعدادی قایق رسیدیم. درختان حرا نیز با فاصله ی اندکی دیده می شدند.

 

تصویر 63- منطقه ی حراست شده ی مل گنزه!

در مسیری که میامدیم، به یک وانت با سه سرنشین برخوردیم. گفتند ماهیگیر هستند و قایق دارند اما الان نمی توانند به دریا بروند. شاید عصر، شاید هم فردا. گفتند برای رفتن به جزیره مجوز محیط زیست می خواهد که گفتیم داریم و داشتیم.

تصویر 64- ساحل مل گنزه

بعد از اینکه در ساحل منطقه گشت زدیم، دو نفر را دیدیم که آمدند و یک تور ماهیگیری طولانی را لایه لایه داخل قایق گذاشتند. گفتند ما نمی توانیم شما را به جزیره ببریم. ما فقط تور را آماده می کنیم. ناخدا بعدا می آید. به دلیل اینکه پرنده های زیادی الان در جزیره نیستند و بهترین زمان رفتن به آنجا فصل زادآوری است، از خیر رفتن گذشتیم. اما هم مل گنزه هم بعدا در خورخان شماره تماس ناخداهایی را گرفتیم که در سفرهای بعدی بتوانیم از قبل هماهنگ کنیم.

به سمت جنگل های حرا رفتیم. تعداد زیادی نهال کاشته شده بود.

 

تصویر 65- درختان حرا- مل گنزه

تصویر 66- پارک ملی دریایی دیر-نخیلو و منطقه ی حفاظت شده ی مند

در حال حاضر مساحت پارک ملی دیر – نخیلو ۲۰,۴۳۶ هکتار و مساحت منطقه حفاظت شده مند ۳۲,۹۸۵ هکتار می باشد که به بهشت پرندگان معروف و مکان مناسب و آرامی برای تخم گذاری پرندگان و لاک پشت‌ها در جزایر خلیج فارس است. این منطقه دارای دو اکوسیستم آبی و خشکی می‌باشد و شامل زیستگاه هایی بشرح زیر است:

حاشیه جنوبی رودخانه مند، رودخانه زیبای مند (پرآب‌ترین رودخانه استان بوشهر)، درختان حرا، ناحیه مرکزی و شرقی منطقه (کویری با پوشش گیاهی ضعیف)، چهار جزیره عمده سواحل خلیج فارس (جزیره‌ ام سیله (خان)، جزیره تهمادون (جبرین)، جزیره نخیلو، جزیره ‌ام الکُرم)[1]. نام گذاری جزیره ی گُرم یا ام الکُرم به دلیل وجود درختان گُرم در این جزیره است.

ساعت 11:45 از حرا برگشتیم. در همان مسیر خاکی برگشت، یک پرنده ی شکاری که خیلی راحت روی زمین نشسته بود توجهمان را جلب کرد. نگه داشتیم که با دقت بیشتری ببینیم. دیدیم پرنده بلند شد و بند نازک و بلندی به پایش بسته بود. مقداری پر کپه ای با فاصله ی حدود 20-30 سانت از پای پرنده روی بند بود. سمت راست که به انتهای بند می رسید یک درپوش گنبد مانند روی زمین بود. ما که تاحالا از این چیزا ندیده بودیم، خیلی خوش خیال هنوز فکر می کردیم که پرنده ی بیچاره گیر افتاده و بند به پایش گیر کرده است. رفتیم که بازش کنیم. تا ما به سمت پرنده رفتیم یک آقای نسبتا سن دار از طرف گنبد به سمت ما آمد. احتمالا در دلش گفته ای بابا اینها چقدر گیرند! پرسیدیم که چه می کنید. گفت «هیچی پرنده ها را چند روزی اینجا نگه می دارم و آب و غذا می دهم و بعد آزاد می کنم». آن گنبد هم درپوش کمین (کومه اش) بود که به صورت یک گودال در زمین کنده بود. خواستم عکس بگیرم گفت «لطفا عکس نیاندازید. (البته نمی دانست قبلا گرفته ایم!) برای کسی هم تعریف نکنید. به هر حال غیرقانونی است!» نزدیک پرنده که شدیم، شخص مذکور آمد و آن را گرفت روی دستش. خیلی جالب بود که دلیجه خیلی آرام و معصومانه زل زده بود به چشمهایمان!!

 

تصویر 67- دلیجه ای که برای زنده گیری استفاده می شد- مل گنزه

قبل از بُردَخون، از دوراهی خورخان وارد شدیم. از یک روستا عبور کردیم که محروم به نظر می رسید. در حال پخش نذری از یک حسینیه بودند. یک حسینه ی بزرگ نیز قرارگاه خانم الانبیا ساخته و تابلو زده بود. انتهای جاده ی خورخان، لب دریا یک شرکت صیادی بود و تعداد زیادی قایق کنار ساحل پارک بودند. عده ای نیز مشغول فعالیت بودند.

 

تصویر 68- بندرگاه صیادی خورخان

به بردخون رفتیم و برای نهار خرید کردیم. تلفنی با آقای جمشیدی کارشناس محیط زیست که اطلاعات منطقه ی مند را از او گرفته بودیم، تشکر کردیم و اطلاع دادیم که شخصی در تلاش برای زنده گیری شکاری ها در فلان جا است. با همکارش به زبان محلی صحبت کرد و بعد پرسید پیرمرد بود؟ گفتیم بله. ظاهرا قبلا هم با آن شخص برخورد داشته اند. تصمیم سختی بود که اطلاع بدهیم یا نه. اوضاع زندگی که ما در مناطق اطراف دیر تا بردخودن دیدیم، خیلی تاسف برانگیز بود. به این فکر می کردیم که حالا ما باعث جریمه شدن آن آقا شده ایم. به هر حال ناراحت کننده بود.

 

تصویر 69- رودخانه مُند

از بردخون به سمت دلوار، جاده خشک با همان کوههای رسوبی بود. اما نخلستان های بیشتری دیده می شدند. کنار یک نخلستان که اندکی با جاده فاصله داشت توقف کردیم تا در سایه ی درختان نهار بخوریم. جایی که نشسته بودیم، از سطح جاده پایین تر بود و از جاده دید چندانی نداشت. ماشین هم بین ما و جاده قرار داشت. بعد از نهار، علی چای می خورد و من وسیله ها را مرتب می کردم که یهو یک آقای پلیس ظاهر شد. گفت اینجا چه می کنید. کارت شناسایی و غیره. چند لحظه بعد پلیس دوم با ماشین پلیس هم آمد و به اولی ملحق شد. خلاصه کلی سوال کردند که چه می کنید، از کجا آمده اید، کجا می روید، چه مدت هست که اینجا نشسته اید، بچه ی خود تهران هستید؟ علی گفت «می رویم بوشهر». گفت «بوشهر که جلوتر است!» گفتیم بابا از عسلویه می آییم و از پایین شروع کرده ایم. پرنده نگری می کنیم. گفتند «یعنی همه ی پرنده ها را می شناسید؟» گفتیم تا حدودی. از کتاب کمک می گیریم و کتاب و کارت طبیعت گردی و پرنده نگری را نشانشان دادیم. با بی میلی و بعد از کلی تامل رفتند. بعدا علی گفت که اون موقع که پلیس اول اومد، پلیس دوم را دیده که از سمت نخلستان آمده که احتمالا اگر ما در حال مصرف مواد هستیم، گیرمان بیاندازد!! آخر داستان رو باز می گذارم که خودتان نتیجه بگیرید چرا اینقدر گیر داده بودند و هی سوال می پرسیدند.

ساعت 14:55 حرکت کردیم و 16:30 به دلوار رسیدیم.

از موزه ی رئیسعلی دلواری که طبق بروشور سازمان میراث فرهنگی، خانه ی این شخص بوده دیدن کردیم. شهید رئیسعلی دلواری در سال 1299 ه.ق. در روستای دلوار از توابع تنگستان به دنیا آمد. پدرش زایر محمد خان کدخدای دلوار بوده [2]. رئیسعلی دلواری نقش موثری در مبارزات مسلحانه با استعمار انگلیس  داشته. 

در ورودی حیاط باز بود. وارد که شدیم یک سرباز آمد و در عمارت را باز کرد. موزه داخل عمارت بود.

به طور کلی موزه شامل تعدادی مجسمه ی مردانی با لباس محلی نماد رئیسعلی و همرزمانش و نقشه ها، اسلحه ها، گلوله های توپ و مواردی از این دست مربوط به زمان رئیسعلی بود که به طور خلاصه تاریخچه ی حمله ی انگلیسی ها به این منطقه را می گفت.

کل عمارت مربع شکل بود و بنا دور تا دور حیاط قرار داشت. ما داخل عمارت از گوشه ی سمت راست شروع کردیم و نهایتا به گوشه ی سمت چپ رسیدیم. یعنی تمام سه ضلع مربع را پیمودیم. به انتهای موزه که رسیدیم، یک در که بست داشت را باز کردیم و دیدیم به کوچه باز می شود! لذا مجبور شدیم در را ببندیم و همان سه ضلع مربع را برگردیم. البته می توانستیم برویم کوچه و از در اصلی به سرباز بنده خدا بگویم بی زحمت سه ضلع ساختمان را برو و در را از داخل قفل کن! داخل حیاط سرسبز بود و تعدادی توپ که ظاهرا در جنگ با انگلیسی ها استفاده شده بودند، قرار داشتند. تابلوی راهنما نداشت. خودمان نتیجه گرفتم!

 

تصویر 70- موزه ی رئیسعلی دلواری

یک چیز جالب در موزه شجره نامه ی رئیسعلی دلواری و نوادگانش بود که برای دو سه نسل معاصر ما، عکس هایشان هم کنار اسمشان بود.

 

تصویر 71- رئیسعلی دلواری و شجره نامه ی نوادگانش

هنگام بیرون آمدن از موزه، علی به اتاق جلوی در که سربازی که اول دیدیم هم از آنجا بیرون آمده بود رفت و سوال کرد که کلات بویر کجاست. گفت آقایی که جواب داد، هیبت خود رئیسعلی دلواری را داشت. با لباس محلی، سبیل ضخیم و حتی قطار فشنگ هم بسته بود. عکس این آقا در بروشور میراث فرنگی که در تنگستان دریافت کردیم، بود.

با اینکه اینترنت به طور کلی منبع خوبی برای دستیابی به اطلاعات است، اما نمی دانم چرا برخی افراد اطلاعات غلط می گذارند و بقیه هم همینطور کپی کرده و انتشار می دهند. به طور کلی در این سفر برای پیدا کردن مناطقی که در اینترنت نام آنها را دیده بودیم، خیلی با مشکل مواجه بودیم. تا قبل از موزه، از چند نفر داخل دلوار پرسیده بودیم کلات بُویِر، بَویر، ... کجاست. آقای شبه رئیسعلی گفت این کلات بوجیر است. (همانی که در یکی از نقشه های داخل موزه دیدیم که زمان حمله ی انگلیسیها زنها و بچه ها را برای پناه دادن به آنجا بردند.) و البته طبق معمول بقیه جاها، جاده اش خراب است و با ماشین نمی توان رفت. کلا حدود یکی دو ساعت با دلوار فاصله دارد!

 

تصویر 73- نقشه کلات بوجیر

یک مورد دیگر که در اینترنت خواندیم، «ساحل زیبای دلوار» به عنوان جاذبه ی گردشگری بود که زمانی که به ساحل رسیدیم از دیدن حجم زباله های پراکنده مبهوت ماندیم.

 

تصویر 74- ساحل دلوار!!

یک اسکله ی سنگی به طول شاید 100 متر به داخل دریا ساخته بودند که با ماشین می شد به روی آن رفت. خانواده های زیادی برای تفریح، ماهیگیری و یا شنا آمده بودند. البته قطعا خانواده آنجا شنا نمی کند! آقایان شنا می کردند.

 

تصویر 75- اسکله ی سنگی ساحل دلوار

 

تصویر 76- غروب آفتاب ساحل دلوار

فاصله ی دلوار تا بوشهر 35 کیلومتر است. ساعت 17:30 به بوشهر رسیدیم. سه شب مقر اقامتمان بوشهر در مهمانسرای شرکت فرودگاه ها بود. پیچک زیبایی تمام سطح باغچه ی مهمانسرا را پوشانده بود. از این پیچک در سفر زیاد دیدیم. داخل حیاط قلعه زایر خضرخان تنگستان هم بود. پیچکی که اسم دقیق آن را نمی دانیم، خیلی پربرگ و با برگ های سبز پر رنگ بود و زیبایی خاصی رو به وجود آورده بود.

 تصویر 77- پیچکها و گل های زیبایی که در نقاط مختلف بوشهر به صورت کاشته شده دیده می شوند


[1] - سایت دیده بان محیط زیست و حیات وحش ایران http://www.iew.ir/1391/06/09/920

[2] -بروشور جاذبه های گردشگری و میراث فرهنگی استان بوشهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">