سفر 10 روزه به استان بوشهر و جنوب استان فارس- 21 تا 30 آبان 1392 (بخش پنجم)
بخش پنجم
یکشنبه 26/08/92
میراحمد- گنبد نمکی جاشک- کلات مند- خورموج- خاییز- اهرم- بوشهر
ساعت 7:45 از بوشهر به سمت خورموج حرکت کردیم. تابلوی روستای عالی حسینی را در سمت راست که دیدیم، کمی جلوتر تابلوی میراحمد را برای سمت مخالف دیدیم. از دور برگردان دور زدیم. صبح زود بود و خلوت.
در ورودی روستا یک امامزاده قرار داشت که همان آقای میراحمد است. از یک خانم پرسیدیم آبگرم کجاست گفت کنار امامزاده. خیلی عبوس به نظر می آمد. برگشتیم و دیدیم سمت چپ امامزاده به طرف حاشیه ی روستا یک حصار توری و یک دیوار نصفه نیمه با فاصله از هم دیده می شوند. نزدیکتر که شدیم بوی تند گوگرد می آمد. استخر بزرگی داخل حصار توری بود که از طریق کانالی، آب به فضای داخل دیوار می آید.
تصویر 80- آبگرم میر احمد (N284646 E511813)
یک 206 از اول که آمدیم پارک بود که ظاهرا داشتند از آبگرم استفاده می کردند. یک خانم حدود 60 ساله با صورت بسیار خندان با عجله به سمت ما اومد. سلام کرد و دو دستی دست داد. شروع کرد به صحبت کردن که «به امامزاده رسیدگی نمی کنند. از درآمد امامزاده چیزی به ما نمی رسد. همه را دولت، دولت که نه ملت، بر می دارند. من و دخترم ماهی 60،000 تومان می گیریم که چیزی نمی شود. به ما چیزی ندهند، آقا را تعمیر کنند که زائر بیاید. زائر بیاید ما درآمد داریم. برای آقا دستشویی بسازند. مسافر می آیند می گوید دستشویی آقا کو؟ من می گویم شرمنده، ندارد!» انتظار کمک داشت. من شکلات دادم. گفت «شکلات به چه درد من می خورد.» گاهی آدم در داستان روزگار مبهوت می ماند. از وضع ظاهرش و وضع روستا، محروم به نظر می رسیدند، اما کمک گرفتن از هر مسافر... . موقعی که می رفتیم، یک پرشیا داشت به آبگرم نزدیک می شد.
تصویر 81- امامزاده میراحمد در روستایی به همین نام- شهرستان خورموج
ساعت 9:05 به خورموج رسیدیم. در میدان ورودی شهر هتل آپارتمان پردیس قرار داشت که در اطلس راه ها نبود. بعدا در اینترنت دیدیم که مهر 92 به مناسب هفته ی گردشگری افتتاح شده است. ظاهرا به همین مناسبت هتل هایی در برازجان و گناوه هم افتتاح شده اند. خورموج شهر بسیار تمیز و دارای خیابان های منظمی بود.
اول خورموج، میدان خالو حسین دشتی که میدان ورودی شهر است، تابلویی دیدیم به سمت منطقه ی گردشگری بنگه. تازه اینجا فهمیدم «منطقه ی گردشگری شرینیه وبنگه» دو تامنطقه است و «بنگه« درست است نه «وبنگه»! ولی این آخرین تابلوی بنگه هم بود! بعدش دیگر نه تابلویی بود و نه کسی محلش را بلد بود! در این سفر، داخل هر شهر و روستای کوچکی هم که آدرس می پرسیدیم، نصف نفرات می گفتند اهل اینجا نیستیم و بلد نیستیم!
خلاصه پرسان پرسان به یک پارک در حاشیه ی شهر رسیدیم. بعدش جاده خاکی بود و تا دور دست هم چیز خاصی دیده نمی شد. بعدا از یک راننده تاکسی پرسیدیم بنگه چه شکلی است؟ پارک است؟ گفت: ها؟ .... آره... خلاصه گفتیم لابد همین پارکی که دیدیم منطقه ی گردشگری بنگه است! به همین خاطر اصلا دنبال منطقه ی گردشگری شیرینیه نگشتیم که حتما به نا کجا آباد می رسید. چون شیرینیه همان یک تابلو را هم نداشت.
درباره ی گنبدهای نمکی سوال کردیم که گفتند 50 کیلومتر از شهر فاصله دارد. روی نقشه نگاه کردم و دیدم، ای وای جاشک نزدیک بردخون بوده! گنخک هم روی نقشه هست. خلاصه از شهر به سمت جاشک خارج شدیم.
ظاهرا دو جاده ی دسترسی به کوههای نمکی وجود دارد. از سمت شرق از طریق کردوان و سمت غرب از طریق جاده ی معدن قدیمی سنگ نمک کنار روستای گَنخَک. اگر قبلا متوجه شده بودیم که نزدیک بردخون است، در برنامه ی دیروز جای می دادیم و شاید هر دو مسیر رو می رفتیم. اما امروز دیگر زمان زیادی نداشتیم و به همان دسترسی غربی بسنده کردیم.
بعد از عبور از کاکی، یک آقا با دختر خردسالش کنار جاده ایستاده بودند. سوال کردیم گفت کمی جلوتر یک پمپ بنزین در حال احداث هست. به پیچ مشخص جاده که رسیدید، از دور برگردان برگردید. از جلوی یک ساختمان نوساز رد می شوید بعدش تابلو دارد برای کوه نمکی. 6 کیلومتر خاکی بود که 30 دقیقه طول کشید تا پای کوه نمکی برسیم (N281328 E514013). فاصله ی این جاده تا خورموج 60 و تا بردخون 20 کیلومتر است.
در ایران بیش از 100 گنبد نمکی داریم. بیشترشان در زاگرس، تعدادی در اردکان یزد، قم، تهران و سمنان هستند. بر اساس سایت ایران بوم اثر طبیعی-ملی گنبد نمکی جاشک 12 کیلومتر طول و 4/5 کیلومتر عرض دارد و ارتفاع آن نسبت به دشت اطراف 1350 متر است و همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد. بر اساس سایت کویرها و بیابان های ایران این منطقه به عنوان تنها اثر طبیعی ملی استان بوشهر در سال 88 به ثبت رسیده و اکنون در اختیار محیط زیست قرار گرفته است. مهمترین خصوصیات بارز و متفاوت کوه نمکی جاشک نوع نمکها، گنبدها و غارهای منحصر به فرد، آبشارها، بلورها و ... می باشد. در آینده نزدیک محیط بانی آن در روستای جاشک از توابع شهر آبدان شهرستان دیر افتتاح می شود.
تصویر 82 - موقعیت کوههای نمکی جاشک به صورت نوار پهن سفید رنگ در مرکز تصویر
تصویر 83- کوه های نمکی جاشک
گنبدهای نمکی (salt dome) اغلب به این صورت تشکیل می شوند که تبخیر زیاد باعث می شود آب از نمک اشباع شود و نمک رسوب کند. در مراحل بعدی رسوبهای دیگری روی نمک ها را می گیرند یا موادی به همراه گنبدهای نمکی بالا می آیند که تنوع رنگی جالبی را به وجود می آورند. اغلب رنگ ها را می شود اینطور تفسیر کرد: قرمز تا قهوه ای یا سیاه براق: اکسید آهن، زرد: گوگرد، طلایی: سولفید آهن (طلای دروغین)، سیاه یا خاکستری: منگنز
تصویر 84- لایه های رنگی مختلف از رسوبات- کوه های نمکی جاشک
تصویر 85- سنگ ها و مناظر عجیب و غریب کوه های نمکی جاشک
تصویر 86- بقایای معدن سنگ نمک جاشک
فضای بسیار زیبا و با مناظر منحصر به فردی بود. با توجه به عکس هایی که از این منطقه در سایت کویرها و بیابان های ایران دیده بودیم، به نظر می رسد این مناظر شگفت انگیز تنها گوشه ای از زیبایی های اصلی منطقه بوده است. اگر همراه یک گروه بودیم و یا حتی یک راهنما داشتیم و مسیری را بین کوهها یا در میان دره ها پیاده روی می کردیم، قطعا زیبایی های بیشتری می دیدیم. در حال حاضر حتی نمی دانیم این عکس ها به کدام بخش از رشته کوه مربوط می شوند و مسیر دسترسی شان از کجا است. به هر حال چون تجربه و اطلاعاتی در مورد منطقه و حتی زمینهای نمکی نداشتیم، در منطقه کنکجاوی نکردیم. چون ممکن است به دلیل عبور آب های زیرزمینی و حل شدن نمک، خاک پوک شده و با کوچکترین فشار نشست کند. از طرفی این منطقه قبلا معدن نمک بوده و مشخص نبود دقیقا چه مناطقی را کنده بوده اند.
تصویر 87- عکس های موجود در اینترنت از کوههای نمکی جاشک
به طور کلی در این سفر از همراهی مگس ها به شدت در عذاب بودیم! مخصوصا منطقه ی کوه های نمکی از ابتدای جاده تا خود کوه که ظاهرا مرکز تجمع مگس ها بود و همین طور مل گنزه. مدتی که کنار کوههای نمکی گشت می زدیم، آنقدر تعداد مگس زیاد بود که باید «هلیکوپتری» حرکت می کردیم. یعنی دائما با چرخاندن شال یا دستمال گردن، مگس ها را دور می کردیم.. هر عکس را هم باید ظرف یک ثانیه می انداختیم، چون مگس ها سریع حمله می کردند. با یک لحظه باز و بسته کردن در، ماشین پر از مگس می شد و 5 دقیقه طول می کشید تا بتوانیم بیرونشان کنیم. حتی وقتی با سرعت زیاد حرکت می کردیم، کنار ماشین پا به پای ما می آمدند!!
تصویر 88- حمله ی مگس ها
11:50 از پای کوه حرکت کردیم و 12:20 به جاده ی اصلی رسیدیم. جاده ی خورموج تا اینجا یکطرفه بود اما از اینجا تا خورموج دو طرفه است. این جاده از داخل کاکی عبور می کند. اما قبلی با فاصله بود و یک راه دسترسی محلی داشت. در کل می توان گفت تمام جاده های یک طرفه این استان –که روی تابلو نوشته بود چهار خطه- به صورت دو جاده ی مجزا بود که وسطش درختکاری شده بود. حتی گاهی فاصله ی دو جاده ی رفت و برگشت بیشتر از یک کیلومتر بود و ماشین های سمت مخالف به سختی دیده می شدند.
از آنجا که با حرکت از دیر و بردخون تا الان راستای شمال-جنوب استان را از دو جاده ی موازی طی کردیم، رودخانه ی مند را در دو نقطه ی مختلف دیدیم. جاده ی بردخون-دلوار که رودخانه کم آب تر به نظر می رسید و جاده ی کنگان – خورموج.
تصویر 89- رودخانه مند
به خورموج رسیدیم و برای رفتن به کلات مند به سمت راه روستایی چارک که قبلا سوال کرده بودیم رفتیم. این راه در مسیر خورموج به کاکی، داخل شهر قرار دارد و تنها وقتی به سر کوچه برسیم تابلو نمایان می شود! داخل چارک که رسیدیم هیچ کس نبود که سوال کنیم. دوری زدیم، یک پسربچه با دوچرخه آمد. پرسیدیم کلات کجاست. گفت از آن طرف و سمت حیدری را نشان داد. گفتیم کنار حیدری است. گفت بله. به حیدری که رسیدیم باز هیچ کس نبود که سوال بپرسیم. چارک و حیدری هر دو کنار جاده بودند و در حالت کلی مسیر حرکت ما از میان روستا نمی گذشت. وارد حیدری نشدیم و به مسیرمان ادامه دادیم. از یک دوراهه آسفالت در سمت راستمان گذشتیم. کمی جلوتر عده ای مشغول کار بر روی یک چاه بودند. سوال کردیم گفتند از همان آسفالت بروید. از خورموج تا ابتدای جاده ی کلات 25 کیلومتر بود. 5/1 کیلومتر هم از جاده ی آسفالت اختصاصی کلات تا پای کوهها رفتیم. بعد از یک پیچ از لابلای تپه ها، بلافاصله یک فضای باز خاکی که به نظر تسطیح کرده بودند و کلات مند (N283146 E511451) در انتهای آن قرارداشت، نمایان شد. صحنه ی جالبی بود. سمت چپ نیز یک کانال آب بود که یک سمتش به کوه بود و سمت دیگرش را دیوار سنگی ساخته بودند. محوطه ی پاکیزه و مرتبی بود. فقط چندتا یادگاری روی پله های کلات نوشته بودند.
تصویر 90- کلات مند
داخل کلات بسیار جالب و مرموز بود. در حالی که از بیرون تعداد زیادی پنجره دیده می شد، اما از داخل فقط یک فضای ورودی و یک راهرو بود که ابتدای آن یه حفره ی تاریک قرار داشت و انتهایش به دو پنجره ی کنار هم می رسید. داخل حفره که نور انداختیم دیدیم در عمق 5/1-2 متری یک حفره ی دیگر در سمت مقابل قرار دارد. بین پنجره ها که انتهای راهرو بودند، یک ایوان مانند رو به فضای باز بود. بالای سرمان را که نگاه کردیم دیدیم در ارتفاع حدود 2متری یک حفره قرار دارد. کنکجاوی مان گل کرد. علی قلاب گرفت و رفتم بالا. دیدم یک راهروی حدود 2 متری هست که انتهایش یک حفره دیگر قرار دارد. خلاصه خیلی پیچ در پیچ و مرموز بود!
اینجا بود که یک آگامای سر زرد، جلوی ورودی کلات دیدیم.
تصویر 91- آگامای سرزرد- کلات مند
سکوت مطلق آنجا شگفت آور بود. زمانی که داخل راهروهای کلات بودیم، یک وانتی آمد. اما ظاهرا توقفی نکرد و برگشت. جاده ی دسترسی بن بست و اختصاصی کلات بود. لذا از همان راه برگشتیم.
در بازگشت، از قلعه ی خورموج دیدن کردیم.
تصویر 92- قلعه خورموج
ابتدای اَهرَم که رسیدیم تابلوی خاییز را دیدیم. به سمت آن رفتیم. رفتیم، رفتیم، رفتیم. جاده کوهستانی بود و نمی دانستیم خاییز 20 کیلومتر با اهرم فاصله دارد! به نسبت، اتومبیل های زیادی در جاده در تردد بودند. حتی کامیون هم عبور می کرد.
تصویر 93- آسیاب، ابتدای جاده اهرم-خاییز
تصویر 94- مسیر منطقه ی خاییز
به روستایی رسیدیم که هوای خوشی داشت و نخلستان های زیادی اطراف آن داشت. البته روستا داخل یک دره قرار داشت و فضای چندانی در اطراف آن دسترس نبود.
تصویر 95- منطقه ی خاییز اهرم (N291302 E513905)
به اهرم برگشتیم و تابلوهای قلعه ی زایر خِضِرخان را دنبال کردیم. طبق معمول تابلوها چندتا تقاطع قبل از قلعه ما را به حال خود رها کردند. پرسان پرسان به قلعه رسیدیم. سر کوچه در خیابان اصلی، اداره ی برق یا مخابرات قرار داشت.
قلعه در انتهای کوچه بود. جلویش محوطه ی بازی قرار داشت. در سمت دیگر این محوطه نخلستان انبوه وجود داشت. بعدا راهنمای قلعه گفت که در این محوطه تعزیه ی عاشورا برگزار می کنند.
چند عکس از قلعه انداختم. به ماشین که برگشتم، در باز شد و آقایی از داخل قلعه بیرون آمد. جلوی قلعه ایستاده بود که با ماشین به سمتش رفتیم و سوال کردیم که آیا می شود داخل قلعه را دید. گفت بله. ظاهرا این آقا راهنمای قلعه بود. درِ ورودی در ارتفاع بالایی نسبت به کوچه قرار داشت و شیب تندی داشت. ماشین را پایین شیب گذاشتیم. ظاهرا درِ اصلی قلعه درِ سمت چپ در تصویر 97 بوده و زمانی که نوه ی زایر خضرخان اتومبیل خرید و نمی توانست از این در استفاده کند، دستور میدهد در سمت راستی را بسازند.
تصویر 97- قلعه زایر خضرخان
تصویر 98- نمای نخلستان ها از بالای قلعه زایر خضرخان
به گفته ی راهنمای قلعه، زایر خضرخان که هم دوره ی رئیسعلی دلواری بوده، این قلعه را به عنوان محل زندگی خودش ساخته و به همراه رئیسعلی دلواری و بقیه آن را مقر تجمع و مبارزاتشان علیه انگلیسی ها قرار داده است. دو پسرش محمدعلی خان و سام خان هم در این خانه زندگی می کردند که هر کدام یک بخش اختصاصی داشتند. راهنما صحنه ی کشته شدن خضرخان را چنان با هیجان و جزئیات تعریف می کرد که گویی همین الان در حال اتفاق بود. گفت که «جلوی در نگهبان داشته اند و کسی نمی توانسته با اسلحه وارد شود. اما قاتل که از دوستان خضرخان بوده مجاز بوده که با اسلحه وارد شود. و همین که به حیاط دوم رسیده که خضرخان آنجا نشسته بوده، به وی شلیک می کند.» یکی دیگر از پسرهای خضرهان هم بعدها کشته می شود. پسر همین پسر که به نظرم سام خان بوده، چندسال پیش این قلعه را به میراث فرهنگی واگذار می کند و در حال حاضر در اهرم زندگی می کند.
2 اتاق طبیب خانه هم جزو اتاق های عمارت اصلی بود.
قلعه در حال بازسازی بود. آقای راهنما می گفت که پیمانکار که کرمانشاهی بوده خیلی بد کار کرده و خیلی جاها را تخریب کرده است. حتی گل میخهای در اصلی را درآورده و برده کرمانشاه روی یک در باستانی دیگر گذاشته!
به نظر می رسد راهنما علاقه زیادی به عکاسی داشت و دائما به ما می گفت بایستید عکس بیندازم! اما اجازه نداد از داخل بنا عکس بگیریم. بنده خدا کلی بروشور از استان بوشهر بهمان داد و ما تازه دیدیم چی کجاست!
ساعت 17:15 از اهرم حرکت کردیم و ساعت 17:45 به بوشهر رسیدیم. کمی استراحت کردیم و رفتیم در شهر دوری زدیم. بازار قدیمی سمت میدان انقلاب و نیز بافت قدیمی را دیدیم.
سمبوسه فروش ها، یک اسنک سرخ کردنی می فروختند به اسم پاکوره. خیلی منظم و یه دست بود و از دور شبیه سیب زمینی کباب شده، گرد و برشته به نظر می رسید.
از نزدیکی میدان انقلاب، کماج سنتی شیرین گرفتیم که خیلی خوشمزه بود. مستطیل و ضخیم بود. تقریبا طعم پیراشکی داشت و رویش دانه های شکر داشت. البته کاملا صنعتی بود! مشخص بود که داخل قالب یا همچین چیزی و فر پخته شده است. در هر صورت نمی دانم چرا اسمش کماج سنتی بود. هر کدام را داخل نایلون که می گذاشت، وزن می کرد و قیمت را می گفت. کیلویی حدود 3000 تومان بود که یک عددش 1500 تومان شد.
تعدادی ساختمان قدیمی مربوط به زمان قاجار دیدیم که تقریبا همه سمت ساحل بودند. معماری خیلی جالبی داشتند اما جلوی ساختمان ها تابلو برای معرفی وجود نداشت. تعدادی از ساختمان ها تابلوی کاربری کنونی شان را داشتند مثل موزه ی مردم شناسی. کلی طول کشید تا ساختمان ها را با نقشه تطبیق بدیم. در نهایت هم چندتایی باقی ماندند که روی نقشه نبودند. از کیوسک روزنامه فروشی کنار یکی از این ساختمان های قدیمی (که داشت سمبوسه سرخ می کرد) پرسیدم «اسم ساختمون چیه؟» گفت «یه ساختمون قدیمی!» گفتم «اون یکی که داخل کوچس چیه؟» گفت «اون مثل همینه. یه ساختمون قدیمیه!»
شام رفتیم «غذای دریایی و سبزیجات گرگور»، طبقه ی دوم مجتمع تیو بود. تیو تقریبا تنها خشکی موجود از کنار خیابان خلیج فارس به سمت دریا بود. چون تقریبا همه جا کنار خیابان، بلافاصله دریا شروع می شد. به نظر می رسید منظره ی قشنگی از دریا داشته باشد اما شب بود و چیزی دیده نمی شد. ما خوراک میگو و استیک ماهی سفارش دادیم. ماهیش به نظرم شیر بود که معمولی پخته شده بود. اما خوراک میگوش فوق العاده بود. البته غذایش خیلیییی دیر آماده شد و کارمنداش یکم تازه کار به نظر می آمدند. به جز ما فقط یه گروه 6 نفره حضور داشتند که آنها نیز از دیر آماده شدن غذایشان شکایت داشتند.
موقعی که دنبال رستوران گرگور می گشتیم، یه گرگور بافی دیدیم. آقایی جلوی در خانه کنار خیابان رو به ساحل نشسته بود و گرگور می بافت. ساعت نزدیک 9 شب بود. از مل گنزه و خورخان تا اینجا و نیز ادامهی سفر گرگورهای زیادی دیدیم که قبلا در سواحل دیگر جنوبی ندیده بودیم. به نظر فقط مخصوص بوشهر باشد.
در برگشت به اقامتگاه، به میدان امام خمینی که گفته بودند فروشگاه صنایع دستی دارد رفتیم. اما فروشگاه را پیدا نکردیم.