پرنده نگری و گردشگری مسئولانه -همراه با کودک

خاطرات سفرهای خانواده سنگچولی

پرنده نگری و گردشگری مسئولانه -همراه با کودک

خاطرات سفرهای خانواده سنگچولی

مرگوس بزرگ و اردک چشم طلایی

علی و سمانه | سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۴۹ ق.ظ | ۰ نظر

در سفری که ماه گذشته به آشوراده داشتیم، هم با مه و تندباد مواجه شدیم و هم زمان چندانی برای گشت در منطقه نداشتیم. لذا همان زمان تصمیم گرفتیم در زمستان سال جاری، یک مرتبه دیگر به این منطقه سفر کنیم. این بار سفر از طریق قطار و به همراهی دوستان خوبمان درنا مجاب، میترا گلستانی، احسان طالبی، راحله حقانی، یاشار صدف زاده و پریسا خندان بود.

گونه های هدف در این سفر مرگوس بزرگ و اردک چشم طلایی بودند که هفته قبل نیز توسط بهراد فرخنده در این منطقه گزارش شده بود. سایر گونه های محتمل قوی کوچک بود که قبلا در منطقه دیده شده و اردک سرسیاه که در برخی عکس های گرفته شده توسط بهراد عزیز، تعدادی اردک مشکوک به سرسیاه دیده می شدند.

مرگوس بزرگ

حرکت از تهران ساعت 22:50 چهارشنبه از ایستگاه راه آهن و با قطار شش تخته تهران-گرگان بود. ساعت 7:45 پنجشنبه به ایستگاه بندرترکمن رسیدیم و بلافاصله با تاکسی به اسکله رفتیم. طبق هماهنگی هایی که از قبل انجام شده بود، سید رضا از قایقرانان ساکن بندر ترکمن که اقامتگاه و خدمات گردشگری در آشوراده ارائه می نماید، به استقبالمان آمد و به همراه خانواده ایشان به آشوراده رفتیم. فاصله بندرترکمن به آشوراده حدود 2 کیلومتر مسیر آبی است که به وسیله قایق طی می شود.

فلامینگو

صدها چنگر در اسکله بندرترکمن

مسیر بندر ترکمن به آشوراده

وزش باد و موجدار شدن قسمتهایی از آب

اسکله آشوراده

برنامه ما این بود که پنجشنبه را به گشت در شمال جزیره و اسکله اختصاص دهیم و جمعه به سمت کانال خزینی (Khozeini) برویم. اما به توصیه سید و برای مواجه نشدن با شلوغی احتمالی و حضور مسافران دیگر در روزهای جمعه، صرف پلوماهی خوشمزه ای که در انتظارمان بود را به تعویق انداختیم و بلافاصله پس از قراردادن وسیله ها در اقامتگاه به وسیله قایق از سمت خلیج گرگان به کانال رفتیم. گشت در این منطقه به صورت پیاده و به موازات کانال می باشد و قایق تنها برای رفت و آمد به منطقه به کار می رود.

به هر ترتیب، کانال خزینی مامن مناسبی برای اردک سانان بوده و اغلب گونه های کمتر دیده شده مانند مرگوس بزرگ، چشم طلایی و سرسفید که ممکن است در جنوب شرقی دریای خزر یا خلیج گرگان حضور داشته باشند، در این منطقه دیده می شوند. این کانال که در غرب آشوراده قرار دارد، یک کانال طبیعی است که آب دریا را به خلیج گرگان انتقال می داده و در واقع جزیره بودن آشوراده به سبب وجود آن بوده است. اما امروزه با پایین رفتن آب دریای خزر، بخش هایی از کانال خشک شده و امکان عبور و مرور از آشوراده به میانکاله فراهم شده است (هر چند عبور از آن برای افراد عادی ممنوع می باشد).

محدوده کانال خزینی و مناظر اطراف


طی چهار ساعت گشت و پیاده روی در منطقه پرندگان ذیل مشاهده شدند که صد البته حضور سید و آشنایی ایشان به منطقه تاثیر قابل توجهی در یافتن آنها (به ویژه گونه های خاص) داشت.

اردک چشم طلایی ماده

اردک های سیاه کاکل نر و ماده

اردک سرحنایی

اردک های نوک پهن (نوک قاشقی)

عقاب دریایی دم سفید نابالغ

عقاب دریایی دم سفید بالغ

با غروب آفتاب به سمت قایق برگشتیم که با پایین رفتن سطح آب به گل نشسته بود. لذا با هل دسته جمعی قایق را به قسمت های عمیق تر وارد کردیم و به اسکله آشوراده بازگشتیم.

باکلان ها

پس از گشت 4 ساعته بدون اینکه قبل از آن نهار خورده باشیم، در حالی که بسیار خسته بودیم برای خوردن پلو ماهی لحظه شماری می کردیم. اما قبل از صرف شامی که در واقع نهارمان بود، مشکلی پیش آمد!

برای گشت در آشوراده و اطراف آن نیاز به اخذ مجوز از سازمان محیط زیست می باشد که احسان عزیز زحمت آن را متقبل شدند و قبل از شروع سفر هماهنگی های لازم صورت گرفت. ارگان دیگری که مرزبانی نیروی انتظامی یا نیروی دریایی (نمی دانم!) می باشد در منطقه حضور دارد که قدری موجب امنیتی شدن فضا شده است و به تمام رفت و آمدها نظارت می نماید. در سفر قبلی که حدود یک ماه پیش به جزیره داشتیم، بعد از غروب آفتاب دو نفر از ماموران مرزبانی به اقامتگاه ما آمدند و پس از کنترل مدارک شناسایی ما و تهیه صورتجلسه ای که ما نیز امضا کردیم رفتند. اما این بار مامورانی که آمدند قصد رفتن نداشتند و بیشتر از یک ساعت با سید و دو نفر از دوستانمان بحث کردند و از مجوز حضور ما تا مجوز فعالیت گردشگری سید را زیر سوال بردند! ما همواره در تمامی درخواست های مجوز یک شماره فکس برای دریافت یک نسخه از مجوز را اعلام می نماییم و همواره علیرغم پیگیری های متعدد هیچ فکسی دریافت نمی کنیم! اما معمولا چون هماهنگی های درون سازمانی صورت گرفته، مشکلی از این بابت پیش نمی آید. این بار، جناب مرزبان، اصرار داشتند که ما باید یک نسخه از مجوز را به ایشان نشان دهیم! مجوزی که ما اصلا در اختیار نداشتیم. بعد از کلی بحث در مورد روند اخذ مجوز راضی شدند تلفنی با مسئول مربوطه در محیط زیست بهشهر که شماره همراه ایشان را داشتیم، صحبت کنند. بعد از اینکه محرز شد که ما مجوز داریم، ایراد بعدی که وارد کردند این بود که شما مجوز دو روز حضور در آشوراده را دارید و برای اقامت شبانه بین این دو روز مجوز ندارید و باید شب به بندر ترکمن رفته و صبح دوباره بازگردید!!!! خلاصه اینکه تمام مدت یک ساعت یا یک ساعت و نیم که جناب مرزبان روی اعصاب همه ما راه می رفتند، باز سوال همیشگی برایمان مطرح شد که آیا برای مناطق حفاظت شده ای که بارها صدای شلیک تیر شنیده می شود، مردم عادی و محلی همواره در رفت و آمد هستند، آیا فقط ما طبیعت گردها مخل آرامش منطقه هستیم و باید از سدهای متعدد عبور کنیم و بارها با برخوردهای نامناسب مواجه شویم؟؟؟

خلاصه، بعد از برقراری چندین تماس تلفنی با محیط زیست و حضور محیط بان جزیره و اخذ تعهد از ما که شب از اقامتگاه خارج نشده و در جزیره گشت نمی زنیم و گرفتن مدارک شناسایی مان (که نهایتا فردا ساعت 5 هنگام خروج از جزیره و با پیگیری خودمان دریافت کردیم) بالاخره توانستیم شام بخوریم.


صبح روز بعد، بعد از صرف صبحانه مفصلی که خانم سید تدارک دیده بودند، حدود ساعت 8 به ساحل و سپس دشت سرسبز شمالی جزیره رفتیم. در این منطقه وجود بوته ها و درختچه ها استتار بسیار خوبی برای پرندگان ایجاده است، اما با سر و صدای فراوانی که اردک ها و غازها همواره دارند، متوجه شدیم جمعیت قابل توجهی از اردک های سرسبز و غازهای خاکستری در اطراف آبگیر کوچکی قرار گرفته اند. همچنین در این منطقه نیز دسته ای 7 تایی از گرازها مشاهده نمودیم. 

پلیکان سفید

پلیکان سفید در میان پلیکان های پا خاکستری

دسته ای از فلامینگوها در حال آبچری

پس از اتمام گشت، حدود ساعت 12:30 به اقامتگاه بازگشتیم. این بار نهارمان «چکدرمه» بود. چکدرمه غذای بسیار خوشمزه و محلی ترکمن هاست که به صورت مخلوطی از برنج و گوشت یا مرغ در قابلمه مخصوصی پخته می شود. روش پخت آن بسیار شبیه هواری های جنوبی است و شاید تنها تفاوت آنها در ادویه های به کار رفته باشد.

چکدرمه، غذای محلی ترکمنی

پس از صرف نهار، قدری استراحت و جمع کردن وسایل به سمت اسکله بازگشتیم و توانستیم قبل از سوار شدن به قایق کارت های شناسایی را نیز دریافت نماییم.

معمولا در مناطقی که رفت و آمد قایق ها (به ویژه مسافری یا ماهیگیری) زیاد است، کاکایی ها نسبت به عبور و مرور قایق ها بسیار هوشیار هستند تا بتوانند غذایی به دست آورند. در مسیر بندرترکمن-آشوراده نیز یکی از جاذبه های قایق سواری برای مسافران، جمع شدن کاکایی ها در اطراف قایق برای گرفتن تکه های نانی است که برای آنها ریخته می شود. سید نیز در بخشی از مسیر سرعت قایق را کم کرد تا ما هم از دیدن هیاهوی کاکایی ها بی بهره نباشیم. این زمان بهترین موقع برای عکاسی از کاکایی ها از فاصله نزدیک می باشد. همچنین شاید تنها زمانی باشد که می توانیم کاکایی ها را در حال غذا خوردن ببینیم! 

پس از رسیدن به اسکله بندر ترکمن و خداحافظی از سید و خانواده ایشان، با تاکسی به ایستگاه راه آهن رفتیم. ساعت 17:30 بود و قطار ساعت 20:30 به ایستگاه بندر ترکمن می رسید. برای ما که در همیشه و همه ساعت ایستگاه راه آهن تهران را پر از جمعیت دیده ایم، این تصمیم خیلی عادی به نظر می رسید. 

گروه اول از دوستان 10-20 دقیقه قبل از ما و با تاکسی اول به ایستگاه رفته بودند. زمانی که ما به رسیدیم، با منظره جالبی مواجه شدیم. ایستگاه راه آهن تعطیل بود و دوستان ما کنار فضای سبز مقابل آن روی صندلی نشسته بودند اما کوله ها و اسباب سفرشان دیده نمی شدند! متوجه شدیم که پیشتر توانسته بودند  با زدن در ایستگاه راه آهن! و آمدن مامور ایستگاه کوله پشتی ها را داخل ایستگاه در گوشه ای قرار دهند، اما مامور مربوطه به دلایلی چون تی زدن و خیس بودن کف سالن، عدم شروع به کار ایستگاه و مواردی از این دست، از ماندن آنها در ایستگاه جلوگیری کرده بود. خلاصه، کوله پشتی ها را زمین گذاشتیم و منتظر باز شدن در ایستگاه ماندیم. اما هوا رو به تاریکی و سردی داشت. بعد از مدتی دیدیم سرمای هوا آزاردهنده است، لذا مجددا به سمت ایستگاه رفتیم و با دور زدن ساختمان ایستگاه از روی روگذر آن، توانستیم مامور ایستگاه را پیدا کرده و از ایشان خواهش کنیم پذیرای مسافران خود باشد! خلاصه حدود ساعت 18:30 به ایستگاه وارد شدیم. اما سایر مسافرها ساعت 20 تا 20:15 آمدند. این هم از مزایای زندگی در شهرهای بدون راه بندان است!

برای اینکه بهت ما از امکانات موجود گردشگری و برخوردها با این مسئله تکمیل شود، اتفاق دیگری نیز رخ داد. زمانی که بیرون ایستگاه در انتظار باز شدن در آن بودیم، من و میترا گشتی در خیابان مجاور زدیم تا امکانات موجود برای شام را بررسی کنیم. اما نمی دانم چرا یکی از اهالی احساس کرد ما خارجی هستیم! و حتی این مطلب را طوری که ما واضح بشنویم نیز ادا کرد و در جواب شنید که «نه آقا، ما ایرانی هستیم». یک ربع بعد، داخل ایستگاه بودیم. یکی مشغول استراحت، یکی مشغول وارسی وسایل، یکی مشغول صحبت، یکی مشغول گرم شدن نزدیک بخاری ایستگاه و خلاصه هر یک به کاری مشغول بودیم که یک افسر و یک سرباز نیروی انتظامی وارد شدند و ظاهرا به دنبال شخص خاصی بودند. 

مطلب در حال تکمیل می باشد.

  • علی و سمانه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">